عمار

شـــهدا شرمنده ایم

عمار

شـــهدا شرمنده ایم

طبقه بندی موضوعی

۰

 

فلسطین سرزمینی که میان دو قدرت بین النهرین و مصر قرار دارد، در آن زمان (بقول ویل دورانت) شبیه این بود که میان دو سنگ زیرین و زبرین آسیاب قرار دارد و از هر دو طرف همیشه تحت فشار بوده است. «جاده اعظم» که در مبحث پیش به اشاره رفت، از فلسطین عبور می کند و دو تمدن بین النهرین و مصر را به همدیگر متصل می کند، از بابل شروع شده از رود اردن عبور کرده، فلسطین را در نوردیده و از شمال ارتفاعات سینا در کنار ساحل مدیترانه، به مصر وارد شده به دو پایتخت متناوب مصر یعنی ممفیس و تبس، می رسد.

در این جا باید به وضعیت جغرافی صحرای سینا که میان فلسطین و مصر واقع است اندکی توجه شود زیرا در مباحث آینده لازم خواهد بود: صحرای سینا از هر چهار جانبش به زمین های هموار محدود می شود و وسط آن کوهستان سینا است. در سمت مدیترانه نوار ساحلی باریک و همچنین در ساحل خلیج قلزم (سوئز) و خلیج عقبه نیز نوار باریک هموار، کوهستان طور را در برگرفته اند. و از جانب مصر همان طور که امروز به کانال سوئز‌ ختم می شود فاصله کوهستان و کانال ناحیۀ چندان پهناوری نیست، در قدیم هم تقریباً همان حدود مرز سینا محسوب می شده.

سینا

جاده اعظم در جائی که به صحرای سینا می رسید از باریکه هموار میان کوه سینا و دریای مدیترانه عبور می کرد. پس از ویرانی شهر سدوم، مردمان بین النهرین و مصر به شدت از مشاهدة شهر ویران شده مشمئز بل ترسان بودند. لذا جاده به سمت جنوب گرایش یافت و سه راهی جاده اعظم با جادّة بخور به شهر مدین در حوالی نوک خلیج عقبه منتقل شد. از آن پس، مسیر عبور جاده اعظم از جنوب کوهستان سینا و باریکه ساحل خلیج عقبه و خلیج قلزم (سوئز) می گذشت.

جاده ای که از حوالی یمن و دریای عمان پس از پیمودن طول کوه های حجاز، در دورة پیش از ویرانی شهر لوط (سدوم) در آن جا به جاده اعظم  می رسید، در دوره دوم در شهر مدین به هم رسیده و سه راهی را تشکیل می دادند. این جاده دوم در قرون بعدی به جاده بخور معروف گشت.

سدوم

زمینه جامعه شناختی شهر لوط:

شهر سدوم محل حضور مردمان مختلف از نژادهای مختلف بود، واقعاً مصداق یک کاروان سرای بزرگ گشته بود. مسافران از هر جانب با کاروان های روان در سه جاده، پشت سر هم به سدوم می رسیدند. آنان در آن سفرهای طولانی علاوه بر هر نیاز، به شدت احساس نیاز جنسی می کردند. سدومیان نیز در صدد جمع پول و مال بودند زنان را در اختیار مسافران (به قول امروزی ها جهان گردان) قرار می دادند.

میان رواج فحشای زنانگی در میان یک مردم، با همجنسگرائی مردان، یک ملازمة لا ینفک وجود دارد. یعنی مردانی که زنان را در اختیار دیگران قرار دهند، خود به همجنس گرائی مبتلا می شوند. و رونق همجنس گرائی مردان نیز منشأ همجنس گرائی زنان می شود. خواهیم دید که مردم سدوم به مرحلة سوم یعنی همجنس گرائی زنانه نیز رسیده بودند.

ابلیس:

در حدیث های ما آمده است که شهوت (غریزة جنسی) برنده ترین و کار آمدترین ابزار در دست شیطان است. ابلیس توانست با استفاده از موقعیت شهر سدوم، از شهوت مردم برای نظام کابالیستی خود بهره کافی را ببرد[۱].

به خوبی روشن است که منشأ شیطانی فساد جنسی جامعة سدوم، سه راه بودن و ماهیت کاروان سرائی آن شهر بوده است. البته تکرار عبارت «سه راه» به خاطر اهمیت دو جاده اعظم و جاده بخور است و گرنه از یک دیدگاه باید آن را چهار راه نامید. زیرا از همان جا به طور مستقیم به آبادی های لبنان (فنیقیه) نیز رفت و آمد (گرچه به صورت ضعیف تر از سه جانب دیگر) مستمر بود. قرآن نیز به این که سدوم در سر راه قرار داشته و مردمان مختلف در آن رفت و آمد داشته اند، تصریح می کند:

«وَ إِنَّها لَبِسَبیلٍ مُقیمٍ»[۲]: آن شهر در اقامتگاه جاده، قرار داشت.

توضیح: لفظ «مقیم» صفت «سبیل» است: راه مقیم، جاده مقیم.

«وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ»[۳]: شما (مردم سدوم) راه را می بندید.- مراد راه بستن تجاری و اقتصادی مانند گرانفروشی و کمفروشی و سرقت از ترازو، در حق مسافران است.

در عصر ظهور اسلام، جاده بخور باز از کنار ویرانه های سدوم می گذشت و در شامات به بندرهای بیروت، صور، صیدا، حیفا و عکا می رفته است که قرآن خطاب به قریش
می گوید: «وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ»[۴]: و شما (در سر راه تجاری تان) بر (آثار) آن مردم مرور می کنید صبحگاهان.- در نقل ها آمده که تجار قریش وقتی که در سحرگاه از یکی از منازل حرکت می کردند در صبح روشن از کنار ویرانه های شهر لوط می گذشتند.

ابراهیم(ع) که در آن سوی رود اردن ساکن بود ماموریت یافت که لوط را برای هدایت و اصلاح جامعه سدوم به آن شهر بفرستد. لوط مردی قوی هیکل و هوشمند بود اینک به نبوت و وحی نیز مجهز شده بود، در شهر سدوم ساکن شد و همسری نیز از آن مردم برگزید و به تبلیغ پرداخت. مدت تبلیغات او در آن جامعه به طور دقیق روشن نیست. اما نظر به این که همسرش اهل سدوم بوده و هنگامی که مقدر می شود بلا بیاید، دستکم دارای دو دختر بالغ و بزرگ بوده است. با این حساب دستکم ۱۵ سال در تبلیغ کوشیده است لیکن نتیجه ای (غیر از ابلاغ ماموریت خود) ندیده است.

جامعة مدرنیتة قوم لوط : قرآن ویژگی های جامعه سدوم را از زبان لوط چنین می شمارد:

۱- کمونیسم جنسی: «قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُون»[۵]: عمل فحشای جنسی را در پیش نگاه های تان انجام می دهید!؟!

«وَ تَأْتُونَ فی‏ نادیکُمُ الْمُنْکَرَ»[۶]: عمل جنسی منکر را در میدان های عمومی شهرتان انجام می دهید.

در اروپا (بویژه سوئد، دانمارک، سوئیس و…) در روی چمن ها، پارک ها پیش چشم انظار عمومی حتی فقط با دو متر فاصله با خیابان، عمل جنسی را انجام می دهند. حتی برخی روابط عاطفی جنسی در فرودگاه ها، پیاده روها، کافه ها، رواج دارد. در دانمارک و سوئد زمانی کیوسک های ویژه برای عمل جنسی در کنار میدان ها و خیابان ها گذاشته بودند.

من سال ها پیش در اروپا بودم، گزارش های اخیر نشان می دهد که گویا به تدریج از رواج این گونه بی حیائی ها کاسته می شود. اگر درست باشد، باید این را نیز نشان دیگری از پایان تاریخ کابالیسم دانست.

همجنس-باز

 

2- همجنس بازی، «أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون»[۷]: آیا شما با مردان آمیزش می کنید زنان را وا می گذارید!؟! (این نادانی نیست) خودتان را به نادانی می زنید.

توضیح: در عصر مدرنیته نیز با وجود علم بر مفاسد بهداشتی، فرهنگی و اجتماعی همجنس بازی، باز غربیان به آن عمل می کنند. پارلمان ها از آن جمله پارلمان انگلیس این رفتار را به عنوان حقی از حقوق بشر تصویب کرده است و رئیس جمهور آمریکا و یا وزیر امور خارجه اش با افتخار تمام در همایش همجنس بازان شرکت کرده و برای شان سخنرانی می کنند.

لوط دربارة همجنس بازی به آن مردم می گوید: «أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ- إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُون»[۸]: آیا این عمل بد را انجام می دهید!؟! عملی که پیش از شما هیچ احدی از عالمیان مرتکب آن نشده است- با مردان آمیزش جنسی می کنید زنان را وا می گذارید، شما مردمی اسرافکار (تعدی کننده از حد و مرز) هستید.

توضیح: لفظ فاحشه در زبان فارسی و نیز ترکی به «شخص» اطلاق می شود؛ یعنی شخص مونث مبتلا به فساد جنسی. اما در عربی و از آن جمله در اصطلاح قرآن و حدیث، فاحشه به «عمل» و رفتار، گفته می شود، نه به شخص. فاحشه یعنی «بدترین عمل غیر انسانی». و در این آیه همان طور که خودش شرح می دهد، مراد از فاحشه، عمل همجنس بازی و آمیزش همجنس با همجنس است.

نکته: می گوید: شما عملی را مرتکب می شوید که هیچ فردی از افراد عالم ها، مرتکب آن نمی شود؛ رفتاری که نه در عالم گیاه هست و نه در عالم میکروب و باکتری، و نه عالم حشرات، و نه در عالم انواع حیوانات. و حتی نه در عالم فیزیک از اتم (هسته، الکترون) تا کرات و تا منظومه و کهکشان. این رفتار شما در هیچ عالَمی سابقه ندارد، بر خلاف همة قوانین هستی است.

چنین است که انسان مصداق «اسفل سافلین»: پست ترین پست ها می گردد.

۳- نفرت از پاکی: در منطق قوم نوح پاکیزگی جنسی، دلیل عقب ماندگی و امّل بودن، بود: «قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ»[۹]: به همدیگر گفتند: لوط و خانواده اش را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان پاکیزه گرا هستند.

بلی!!! جرم شان این است که پاکی گرائی می کنند. امروز بر سر ایران و مردم ایران
می کوبند که چرا به حقوق بشر عمل نمی کنید، چرا روسپی گری، عمل جنسی در انظار مردم، همجنس گرائی را آزاد و قانونی نمی کنید. در عصر کابالیستی مدرنیته پاک زیستی و پاکیزه بودن جرم است. (!!!) و این یعنی تکامل، ترقی و مدرن زیستن(!!!).

جهان گردی: مسافرت و جهان گردی خوب است و در اسلام نیز مورد تشویق است: «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها»[۱۰]: چرا پس در زمین سیر و سفر
نمی کنند تا دارای قلب (شخصیت) هائی باشند و با آن تعقل کنند.

«أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْر»[۱۱]: چرا در زمین سفر نمی کنند تا ببینند سرانجام پیشینیان چه بوده و بدانند زندگی اخروی بهتر و ارزشمندتر است.

و آیات دیگر و احادیث فراوان که در این باره آمده است.

اما جهانگردی در فرهنگ کابالیسم چیز دیگر است هدفی غیر از اهداف ابلیسی در آن نیست. حتی سفرهای مطالعاتی طبیعی و اجتماعی همگی در جهت بهره برداری کابالیستی است که فحشا و همجنسگرائی از لوازم لا ینفکّ آن است.

بعضی ها غصه می خورند و مثلاً دلسوزانه می گویند فلان کشور فلان مقدار از جهانگردی درآمد دارد، از این همه مبالغ هنگفت که در دنیا برای جهانگردی هزینه
می شود، چیزی به ملت ما نمی رسد.

نفت را خوردیم. اینک این گونه دلسوزان می خواهند ناموس این مردم را نیز بخورند. اگر قرار است این کشور مسلمان و شیعه باشد (که هست) این گونه دلسوزی های انسانیت فروش، نه به درد این مردم می خورد و نه مردم خواستار آن هستند. تنها افرادی خود باخته در پی این مسائل هستند.

عده ای را نیز گمان بر این است که می توان در جهان کابالیستی امروز، نوع سالمی از جهانگردی را پذیرفت که جهانگردان بیایند و با پاکی کامل در میان این مردم بگردند و با پاکی نیز بروند. اینان نه تنها بوئی از علم انسان شناسی و جامعه شناسی نبرده اند، حتی واقعیتی را که با دو چشم شان می بینند، درک نمی کنند. اینان می بینند و اگر درک کنند
می دانند که علت روی گردانی جهان گردان (اعم از مونث و مذکرشان) از سفر به ایران، عدم آزادی فحشا و همجنس بازی است. مرتب سخن از کیفیت هتل ها و خدمات می گویند. و نمی فهمند که اگر بهترین خدمات و کاملترین رفاه را برای آنان تامین کنند باز به اندازه فلان کشور فقیر و فاقد امکانات، جهانگرد نخواهند داشت.

کسی نیست که به اینان بگوید: بابا والله مردم ایران این درآمد کابالیستی را نمی خواهد، عطای جهانگردان را به لقای شان می بخشد. شما چرا دست از سر این مردم بر نمی دارید. کی مردم از شما این دلسوزی را خواستند؟ کو؟ کجا؟ شما از اسراف هایتان بکاهید، مردم نیازی به درآمد جهانگردان ندارند. یا به طور دانسته کابالا گرائی و در واقع شیطان پرستی می کنید، و یا به طور ندانسته از کابالیسم و شیطان پرستی نمایندگی می کنید. که البته و انشاء الله صورت دوم صحیح است اگر بیدار شوند.

منافذ نفوذ ابلیس و کابالیسم یکی دو تا نیست هزاران گونه دارد، باید همگی مواظب باشیم.

پرسش مهم: چرا خداوند شهر لوط را از بین برد و با بلای ناگهانی آن را در لحظه ای با خاک یکسان کرد. اما برای غرب مدرنیته این همه مهلت داده است؟؟

پاسخ: در همین پرسش است که یکی دیگر از برنامه ریزی های ابلیس برای کابالیسم، شناخته می شود. ابلیس در آغاز مدرنیته می دانست که اگر جریان مطابق جریان شهر لوط پیش برود، همان نتیجه را برایش خواهد داد. این بار طور دیگر شروع کرد؛ همزمان با شروع کابالیسم جنسی، انسان  دوستی از نوع کابالیسم را نیز شروع کرد. بمب ها از بالای سر مردم فرود آمده مردم را می کشند اما در این پائین آمبولانس های صلیب سرخ برای نجات زخمیان زوزه می کشند.

تمام ثروت جهان مال چندین خانواده کابالیست است. اما «تامین اجتماعی» نیز به راه انداخته اند. و از این قبیل خدمات ابلیسی برای تداوم بخشیدن به تاریخ کابالا.

اما دفع بلا با این برنامه فقط مدت معینی بلا را به تاخیر می اندازد و در عوض این درنگ، سر نوشت قطعی سقوط شان فرا می رسد. این نکته مهم است توجه فرمائید: این تاخیر بلا، یک عوض دارد؛ بلای قوم لوط، موردی و در ناحیۀ معین و محدود بود، اینک جهان به یک شهر، بل به یک دهکده تبدیل شده است. در عوضِ این درنگ، سقوط جهانی کابالیسم و پایان تاریخ آن به طور کلی خواهد آمد که می آید.

القاء، نفوذ، توجیه: کدامیک از حق و باطل نیازمند توجیه، القاء و نفوذ هستند؟ از آغاز تاریخ، جریان حق همیشه سخنش را رک، صریح، بدون نیاز به توجیه و بدون استفاده از رفتار خزندة نفوذی، به فرد و جامعه اعلام کرده است.

باطل هرگز از توجیه، القاء به ناخود آگاه مخاطب، رفتار نفوذی، بی نیاز نبوده و نیست. و هیچ مردمی بدون توجیه راه باطل را انتخاب نمی کند. قوم لوط به حدی رفتارشان برای شان توجیه شده که رسماً نتیجه گرفته اند پاکی خواهی و اجتناب از همجنس گرائی، یک بینش نادرست و باطل است می گویند باید لوط و خانواده اش را از شهرمان بیرون کنیم زیرا آنان پاکی گرا هستند.

مگر قوم لوط دیوانه بودند که پاکی گرائی را جرم می دانستند؟ اگر دیوانه بودند، اساساً خداوند مجازات شان نمی کرد زیرا دیوانه به هیچوجه مکلف نیست و مؤاخذ هم نیست. رفتار شنیع شان برای شان توجیه شده بود، آن را صحیح و لازم و عمل درست می دانستند. هیچ معمار نفوذی نمی آید به پولداران دبی بگوید: بیا از نو بزرگ ترین بعل را در دبی بر پا کنیم. او این کارش را با القاء و توجیه به طور نفوذی انجام می دهد. ملاصدرا نمی آید با صراحت بگوید رفتار قوم لوط صحیح و لازم و ضروری است می گوید بهره جوئی از پسران زیبا روی لازم و ضروری است چون آنان مظهر «جمال الله» هستند و جالب این که از مردمان پیشین بین النهرین و سواحل مدیترانه، یعنی از همان حوالی بعل پرستان که خدای شان بعل= آلت نرینگی است و حوالی شهر لوط، مثال می آورد. و این خصلت قدیم آنان را دلیل ظرافت طبع آنان می داند. در مقابل مردمان عرب و ترک و… را انسان های زمخت غیر ظریف معرفی می کند و نکوهش می کند که چرا به همجنس گرائی نمی پردازند[۱۲].

کابالیسم همیشه در قالب اصلاح گرائی، روشنفکری و دلسوزی سخن می گوید. ابلیس به آدم و حوّا گفت: «إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ»[۱۳]: من برای شما از دلسوزانم.

یکی از صدرویان در منزل عالمی مهمان بود، گفت: مراد ملاصدرا بهرمند شدن از حسن جمال پسران زیبا روی است که جمال شان جمال الله است.

عالم گفت: اولاً هیچ صفت مخلوق، صفت خالق نیست و این سخن او همان سمبل سازی بت پرستان است. ثانیاً: چرا او زیبائی پسران را جمال الله می داند اما زیبائی دختران را جمال الله نمی داند، ترجیح مذکر بر مونث خصلت قوم لوط است که لوط با لحن پدرانه می گوید: ای قوم چرا از این همه دختران من (مرادش دختران جامعه است) صرفنظر کرده همجنس گرائی می کنید: «یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَکُم»[۱۴].

اگر صدرا بیماری فکری، یا قلبی و یا غرض معین ندارد چرا جمال الله را در مونث ها نمی بیند و بهرمندی از مذکرهای زیبا روی را لازم و واجب می داند؟!

ثالثا: از جمال پسر مذکر بهرمند باش که (نعوذبالله) جمال الله است، از چشم او استفاده کن که «چشم الله» است و از لبش ببوس که «لب الله» است و از سینه اش.. از… و رابعاً: پاشو گم شو که اگر احمقانی مثل تو در تاریخ نبودند پیامبران به جائی می رسیدند.

دوستی گفت: قرن ها برای این فلسفه زحمت کشیده شده است.

گفتم: نه فقط قرن ها، بل از آغاز پیدایش انسان تا به امروز برای فلسفه صدروی زحمت کشیده شده از همان زمان که ابلیس با قیافه دلسوزی برای قابیل برنامه ریزی می کرد.

امام خمینی(ره) فرمود: هر کار و رفتارتان را غربیان تأیید کنند، بدانید همان اشتباه بزرگ شماست. امروز با کاریکاتورهای شان به پیامبر ما توهین می کنند شدیدترین توهین، موهن ترین فیلم ها را می سازند، از سلمان رشدی کاملاً حمایت می کنند و… اما ملاصدرا را به شدت تبلیغ و ترویج کرده و می کنند. هنری کربن (این موفق ترین جاسوس کابالیست ها در ایران، مشاور فرهنگی فرح پهلوی، طراح جشن هنرهای شیراز که رسوائی آن در هیچ کشور کابالیستی دنیا مشاهده نشده بود) سال ها در ایران به ترویج راه ملاصدرا پرداخت، در دانشگاه تدریس کرد شاگردان با اطلاع اما تهی از استقلال اندیشه، و خود باخته پرورش داد و به حوزه علمیه نیز نفوذ کرد.

یونسکو

 

امروز هم (پائیز سال۱۳۸۹) یونسکو همایش و کنگرة بزرگ فلسفه (که مراد اصلی همان فلسفه صدروی است) را در ایران تشکیل داد. اما این بازوی قدرتمند ابلیس از حضور در آن همایش معذرت خواست. چرا؟

پاسخ این چرا را از قرآن بشنوید: این اصل از اصول کار ابلیس است: «َکَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَری‏ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ»[۱۵]: مانند ابلیس که به انسان گفت کافر شو آن گاه که کافر شد، گفت: من از تو بیزارم من از خداوند عالمیان می ترسم.

یونسکو برنامه ریزی کرد، همه چیز آماده شد و برنامه به راه افتاد، در آخرین ساعات اعلام کرد که خودش شرکت نخواهد کرد.

ترس ابلیس از خدا: در پاسخ پرسش «چرا خداوند شهر لوط را ویران کرد اما به مدرنیته که به همان خصلت آلوده است این همه مهلت داد؟» بیان شد که ابلیس از شکست برنامه هایش می ترسد، طوری پیش می رود که خشم خدا متوجه برنامه اش، نشود او همیشه به تدریج و تا حدودی پیش می رود و ادامۀ برنامه را به خود مردم می سپارد. به حدیث های شماره۱۳ و۱۵ بحار، ج۱۲ صفحات۱۶۱ تا۱۶۵ توجه کنید. می بینید که ابلیس اول به طور حضوری قوم لوط را منحرف کرد سپس خودش را کنار کشید.

یونسکو که شاخه فرهنگی سازمان ملل (بزرگ لانة کابالیسم، بزرگ سنای سناها که شرحش در مبحث اریستوکراسی گذشت) مثلاً ماموریت دارد حتی از خرده فرهنگ های رو به زوال حفاظت و حمایت کند. چرا در برابر اهانت به پیامبرِ یک میلیاردو نیم جمعیت مسلمان سکوت کرده است!؟! چرا عملاً برنامة عملی یونسکو حمایت از همة فرهنگ هاست غیر از فرهنگ اسلام و در آن میان غیر از فرهنگ تشیع!؟ همۀ فرهنگ ها در نظر یونسکو از یک مادرند، تنها ایران و فرهنگ ایران از هَوو، است. اما این نا مادری می آید برای فرزند هووی خویش همایش راه می اندازد!!!

بازگوئی این دردها دقیقاً نیازمند زمان طولانی ای است به طول تاریخ کابالیسم. یعنی از آدم و حوا، هابیل و قابیل تا به امروز، که کابالیست های آگاه با شیطنت شان همیشه به وسیلة افراد ساده لوح بر فرهنگ جامعه بشری و تاریخ بشری حاکم شدند.

سال گذشته، ایران، ترکیه و ازبکستان، آن دعوا و رقابت شدید را بر سر اینکه «مولوی از آن کیست» به راه انداختند: چه غوغائی به پا شد. مولوی متولد ازبکستان است که در قونیه ترکیه زیسته است هیچ ربطی به ایران (حتی به فلات ایران) ندارد. او اشعارش را به فارسی گفته، چون در آن دوران، تصوف (کابالیسم بودائی) توسط صوفیان ایرانی از هند و چین گرفته می شد و به ممالک عربی منتقل می گشت. مولوی یک ترک زاده است.

عده ای (از آن جمله بقایای جریانی که محمد علی فروغی فراماسونر کابالیست به راه انداخت) با شنیدن این سخنان من خشمگینانه می گویند: ببینید چگونه مفاخر ما را منفور می کند.

عرض می کنم: من به این افراد حق می دهم که مرید دلسوختة مولوی باشند. زیرا آنان نه با قرآن آشنا هستند و نه با اهل بیت(ع) و لذت علمی این مکتب به ذائقه شان نرسیده، حق دارند عاشق دلسوخته مولوی، عطار و دیگر کابالیست ها باشند. اما کسی که با قرآن و اهل بیت(ع) آشناست در عین حال به این قبیل افراد ارزش می دهد، یا عقل ندارد و یا مانند کابالیست های آگاه، آگاهانه راه ابلیس را می رود.

امسال نیز یونسکو میان ایران، عراق و سوریه دعوا و رقابت به راه انداخته که «سهروردی مال کیست» که اخبارش همین روزها پخش شد. چرا بیدار نمی شویم؟ مگر هر کدام از ما چند تا مغز، چند قلب، چند شخصیت درونی داریم که انبار این همه شخصیت های گوناگون با اندیشه های گوناگون با راه های مختلف و متضاد، در آن ها جای بگیرد؟ مگر کاهدان چه قدر وسعت دارد که این همه کاه و علف های مختلف در آن تلنبار شود؟!

«ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی‏ جَوْفِه»[۱۶]: خداوند در درون هیچ کس دو قلب قرار نداده است. که با یکی مرید یک مکتب باشد و با قلب دیگرش مرید مکتب دیگر.

«وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِه»[۱۷]: پیرو راه های متعدد (و مختلف) نشوید تا این پیروی شما را از راه واحد حق متفرق کند. تکلیف این مردم را روشن کنید: از کدامین راه از این همه راه های شما پیروی کنند؟

در این کشور از تشیع انتقاد شد، از ولایت فقیه، از اسلام، از امام حسین(ع) از قرآن حتی از خود خدا نیز انتقاد شد. اما هر کس از ملاصدرا انتقاد کند، از عطار، از مولوی، و از هر خود سر و خود پرست و کابالیست انتقاد کند، آشوبگر، اهانت کننده، گستاخ، متمرد و… شمرده می شود. این چه خود باختگی است؟‌ چرا بیدار نمی شویم؟ هر کس یک چیز را برای خودش (باصطلاح) «نون دونی= نان دانی» کرده و هر کس بخشی از دین را برای نفع شخصی خود می بخشد. آن یکی نان صدروی می خورد، این یکی نان مولوی و… هر چه بر سر مردم، نظام، انقلاب، شیعه و تشیع بیاید (آن هم با این همه دشمنان) به نظرشان مهم نیست. بل نا آگاهان شان رویّه خود را عین خدمت به دین و تشیع می دانند.

مولوی و امثالش، فقط ارزش ادبی و هنری دارند. از نظر بینش و جهانبینی، پلورئالیست، لیبرالیست و هرمنوتیست هستند که اهل تحقیق این خصیصه های آنان را بهتر می دانند و لذا نور چشم کابالیست های غربی هستند.

پی نوشت ها:

[۱] در این باره رجوع کنید: بحار، ج۱۲ ص۱۵۵ و آخر ص۱۶۱ و اول ص۱۶۲

[۲] آیه۷۶ سوره حجر

[۳] آیه۲۹ سوره عنکبوت

[۴] آیه۱۳۷ سوره صافات

[۵] آیه۵۴ سورة نمل

[۶] آیه۲۹ سورة عنکبوت

[۷] آیه۵۵ سورة نمل

[۸] آیه های۸۰ و۸۱ سورة اعراف

[۹] آیه۸۲ سوره اعراف

[۱۰] آیه ۴۶ سوره حج

[۱۱] آیه۱۰۹ سوره یوسف

[۱۲] اسفار، ج۷ ص۱۷۱: الفصل ۱۶ فی ذکر عشق الظرفاء و الفتیان علی الوجوه الحسان

[۱۳] آیه۲۱ سوره اعراف

[۱۴] آیه۷۸ سوره هود

[۱۵] آیه۱۶ سوره حشر

[۱۶] آیه۴ سوره احزاب

[۱۷] آیه۱۵۳ سوره انعام

فرآوری و تنظیم مطلب : سایت رهبران شیعه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی